مخور بیشتر باده از ظرف خویش
که زهرست تریاق زاندازه بیش
چو خواهی ز رزق خود افزون خوری
مدام از قدح جای می خون خوری
به رزق خداداده کن اکتفا
که با هم کند دخل و خرجت وفا
کند از تو کوتاه، دست نیاز
به حدّ گلیم ار کنی پا دراز
فرود آی از ناتمامی، فرود
زیانِ زیان باش، یا سودِ سود
پی رزق فردا مکن اضطراب
مکَن رخت پیش از رسیدن به آب
مده عمر خود از تردّد به باد
که روزی به کوشش نگردد زیاد
به رزق مقدّر توان برفزود
اگر تخم ناکشته بتوان درود
تو خواهی بری عالمی را فرو
به اندازه لقمه ات کو گلو؟
تو را آنچه می بایدت داده اند
به رویت در رزق بگشاده اند