دلشاد زی بدان که بود او را

لب قند و روی سیب سمرقندی

ای آن که از سما مه و خورشیدی

از جود و خلق شکری و قندی

گویم به تن همی که غنی گردی

بپذیر پند اگر ز در پندی

کارم ببست چون که بنگشایی

جانم گسست چون که نپیوندی

شاخ سخا ورادی بنشاندی

بیخ نیاز و زفتی برکندی

منصوربن سعید خداوندی

کز فر اوست تازه خداوندی

گاهی به بانگ رعد همی نالی

گاهی به نور برق همی خندی

بر کوهی و به گونهٔ دریایی

بر بحری و به شکل دماوندی

بنداخت بحر آن چه تو برچیدی

بگزید خاک آن چه تو بفکندی

گه قطره ای ز تو بچکد گاهی

باران شوی چه نادره آوندی

تعداد ابیات منتشر شده : 510165