زن مگو جسته حوریئی ز جنان
زن مگو جان و جان مگو جانان
صف دندانش از میان دو لب
می درخشید چون ستاره به شب
روی بیضیش به ز ماه تمام
رنگ او چون شکوفهٔ بادام
سرخ کرده لبان ز خون بشر
لب بالا ز زیر نازک تر
طرّه بگذشته از بناگوشش
لیک ننهاده پای بر دوشش
زلف هایش به طرز نو چیده
روی هم حلقه حلقه خوابیده
بازوانی دراز و صاف و لطیف
نوک انگشت ها خدنگ و ظریف
سینه ای پهن و صاف و برجسته
کمری تنگ بر میان بسته
زلف هایش نه مشکی ونه بخور
گردنش استوانه ای ز بلور
چشم چون دیدهٔ غزال سیاه
کفلی گرد چون چهاردهٔ ماه