اگر کژدمی کهربا دم بود
مشو ایمن از وی که کژدم بود
ولیکن مباش ایمن از رنگ او
مشو غافل از مکر و نیرنگ او
بلیناس را داد کین رام تست
سزاوار می خوردن جام تست
چو شه دید رخسار آن دل فریب
برآراسته ماهی از زر و زیب
وگر خدمت شاه را درخور است
مرا هم خداوند و هم خواهر است
زبون شد درآمد بزنهار من
سزد گر کند خسروش یار من
به اقبال شه راه بربستمش
همه نام و ناموس بشکستمش
سر زلفش از چنبر مشگ ناب
رسن کرده بر گردن آفتاب
به خوبی چگویم پری پیکری
پری را نبوده چنین دختری
ز حل را سیاهی بشوید ز روی
شود بر حصاری به یک تار موی