آنکه برده ست دلم زلف پریشان اینست
آنکه کشته ست مرا نرگس فتان اینست
آمد آن سرو خرامان و به خاکم بنشست
وه که با جان رود، از سرو خرامان اینست
ز آشنایی خطرم باشد و می گفت حکیم
دانم آن زود کش و دیر پشیمان اینست
گر غمی گیردت از کشتن من، عیب مگیر
چه کنم خاصیت خون مسلمان اینست
من همی گویم سوز خود و تو می خندی
آنکه بر سوخته ریزند نمک، آن، اینست
همه شب جان من است و غم خوبان تا روز
عاقبت در سر ایشان رود ار، جان اینست
تیغ عشق است، محا باش نباشد خسرو
سر تسلیم فرود آر که فرمان اینست