بیرون برد از سر بدان مفتعلی
شمشیر خداوند معدبن علی
با گشت زمان نیست مرا تنگ دلی
کایزد به کسی داد جهان سخت ملی
کیوان کردست و ما شکاریم همه
واندر کف آز دلفگاریم همه
ارکان گهرست و ما نگاریم همه
وز قرن به قرن یادگاریم همه
تا در صفتیم در مماتیم همه
چون رفت صفت عین حباتیم همه
تا ذات نهاده در صفائیم همه
عین خرد و سفرهٔ ذاتیم همه
اجلال تو را ضؤ سماکی افگند
اعدای تو را سوی مغاکی افگند
کیوان چو قران به برج خاکی افگند
زاحداث زمانه را به پاکی افگند
که نمیرند جمله باخطران
تا تو، ای بی خطر، خطیر شوی
جهد آموختن بباید کرد
گرت باید که بی نظیر شوی