خسرو اعظم آفتاب ملوک
ظل حق مالک الرقاب ملوک
شاه ایرانیان جلال الدین
سر سامانیان جلال الدین
پشت ملت خدایگان امم
روی دولت نگاهبان عجم
بحر جود اخستان گوهر بخش
شاه گیتی ستان کشور بخش
ملک الملک کشور پنجم
قامع اوج اختر پنجم
شاه ایرانیان مظفر ازوست
جاه سلجوقیان موفر ازوست
بی خلافی خلیفهٔ خرد اوست
مستحق الخلافتین خود اوست
از کیومرث کاولین ملک است
هر نیائیش بر زمین ملک است
بر بساطش به مدحت اندیشی
عنصری را دهم سه شش پیشی
چنبر کوس او خم فلک است
ساقی کاس او صف ملک است
در حبش سنقر آورد عدلش
در خزر پیل پرورد عدلش
چون منی را مگو که مثل کم است
مثل من خود هنوز در عدم است
تخت شاه افسر سماک شده است
سر خصمانش تخت خاک شده است
این دعا رفت و ساق عرش گرفت
نه فلک ز اتفاق عرش گرفت