هر روز مرا عشق نگاری به سر آید
در باز کند ناگه و گستاخ درآید
ور در به دو سه قفل گرانسنگ ببندم
ره جوید و چون مورچه از خاک برآید
ور شب کنم از خانه به جای دگر آیم
او شب کند از خانه به جای دگر آید
شاه ملکان میرمحمد که مر او را
هر ساعتی از فضل درختی به بر آید
گر سایهٔ دستش به حجر برفتد از دور
چون جانوران جنبش اندر حجر آید
با طالع او دولت و فیروزی یارست
از دولت و فیروزی فتح و ظفر آید
ای وای سپاهی که به جنگ ملک آید
ای وای درختی که به زیر تبر آید
با یوز رود کس به طلب کردن آهو؟
آنجای که غریدن شیران نر آید
گویی نشنیده ست و نداند که حذر چیست
او را و پدر را همه ننگ از حذر آید
درگاه ملک جای شهانست و شهان را
زان در شرف افزاید و زان در بطر آید
دولت که بود کو به در شاه نیاید
هرکس به دو پای آید، دولت به سر آید
مادح بر او پوید زیرا که ز مدحش
الفاظ نکت گردد و معنی غرر آید
زین جشن خزان خرمی و شادی بیند
چندانکه در ایام بهاری مطر آید