اگر به عشق نباشد درست، پیمانم
به عهد زلف تو کافر نیم، مسلمانم
من و دیار محبت، که هرکجا رفتم
به دولت غمت آماده بود سامانم
برای من شده نازل ز عرش، مصحف عشق
حدیث مهر و وفا آیتی ست در شانم
به این که چشم تری بوده پیش ازین آنجا
همیشه در نظر آید خیال کنعانم
به جان دوست که جز بر رضای دوست مرا
قدم نرفته، وگر رفته هم پشیمانم
چو گل به روی خسان تا نبایدم خندید
چو غنچه معتکف خلوت گریبانم
ز سرگرانی بختم ز بس ملال رسید
بود ز سایه دستار، دل هراسانم
ز خاک عشق، گیاهی نمی دمد ناقص
تمام داغ بود، لاله بیابانم