مُردم ز بیخودی، بت خودکام من کجاست
بی صبری ام ز حد بشد آرام من کجاست
دوران به سر رسید و دل من نیارمید
یاران خبر دهید دلارام من کجاست
بگداختم ز ناله بلبل درین بهار
ای باد صبح، سرو گل اندام من کجاست
زاهد تو فارغی، ز من اوضاع دین مپرس
من کافر محبتم اسلام من کجاست
دیگر دلم ز صحبت آسودگان گرفت
آشوب شهر و فتنه ایام من کجاست
قدسی اگر نه ای ز فراموش گشتگان
در نامه ای که کرده رقم، نام من کجاست