بر عمر خویش گریم یا بر وفات تو؟
واکنون صفات خویش کنم یاصفات تو؟
دیدی قضای مرگ و برون رفتی از جهان
نادیده چهرهٔ تو بنین و بنات تو
گر بسته بود بر تو در خانهٔ تو بود
بر هر کسی گشاده طریق صلات تو
بر هیچکس نماند که رحمت نکرده ای
کز رحمت آفرید خداوند ذات تو
مانا که پیش خواست ترا کردگار از آنک
شادی نبود هیچ ترا از حیات تو
از مرگ تو به شهر خبر چون کنم که نیست
دشمن ترین خلق جهان جز نعات تو