یکی پادشا خانه زآهن بساخت
شبی آتش افتاد و آهن گداخت
پژوهش گرفتندکآن از چه بود
شراری چنین بی امان از چه بود
پس از جهد بسیار بردند راه
به دود دل عاجزی بی گناه