می حرام است خاصه بر عامی
مرد جامی چو جم شود نامی
احمد از جام یافت ملک ابد
چه عجب گر نبود هم جامی
جهد کن تا مگرتو هم بچشی
جرعه ی جام احمد جامی
باده در کام جان رندان ریز
زاهدان را بده به ناکامی
هم چو دریا،چه شوری از بادی
کشتیی نوش تا بیارامی
تا بر آرد ز مشرق جانت
نور صبح آبگینه ی شامی
تا نبیند سرادق دنیا
نشود مرد خاصه خیامی
پای بر فرق آفرینش نه
تا خوشی بر صراط بخرامی
آتشی زن نزاریا و بسوز
آخر ای پخته تا به کی خامی
لاف وحدت زنی و مشرک وار
زیر کش در گرفته اصنامی