یارب به عفو توست امید نجات ما
بپذیر عذر و در گذر از سیئات ما
اِرحم به فضل خود که ندارد تعلقی
الا به رحمت تو حیات و ممات ما
گر نه به حب آل نبی ممتلی بود
ناید به هیچ کار نفوس و ذوات ما
بر هرزه از عدم به وجود آمدیم نی
سرّی بود هر آینه هم در حیات ما
مولود ما ز نطفة امرست در وجود
ولدان به اصل باز برند امهات ما
دام غرور بر گذر ما نهاده اند
رای و قیاسِ منقلب بی ثبات ما
فریاد ما ز رای و قیاس محال ماست
نه نه قیاس و رای نه، عزی و لات ما
بست ها که در مخیلة ما مصورند
در سومنات نیست زهی ترّهات ما
شاید اگر چو لات پرستان لقب نهند
بت خانة مخیله را سومنات ما
پنجاه سال بی هده گفتی نزاریا
وز صد یکی هنوز نگفتی صفات ما