فسرت الیک فی طلب المعالی
و سار سوای فی طلب المعاش
در بر آن را که چون تو یاری باشد
گر ناله کند سیاه کاری باشد
کم تقتلونا و کم نحبّکم
یا عجبا کم نحبّ من قتلا
یک ذره اگر کشف شود عین عیان
نه دل برهد نه جان نه کفر و ایمان
مهر خود و یار مهربانت نرسد
این خواه گر آن که این و آنت نرسد
پای این مردان نداری جامه مردان مپوش
برگ بیبرگی نداری لاف بیخویشی مزن
و لو بید الحبیب سقیت سمّا
لکان السّمّ من یده یطیب
از دستت از آتش بود ما را ز گل مفرش بود
هرچ از تو آید خوش بود خواهی شفا خواهی الم