خسروا یاد می کنم هر دم
به سر تخت خسروی سوگند
که به همراهی مواکب شاه
هست چون دیده ام دل اندر بند
چشم زخمی رسید ناگاهم
درد چشمم ز راه باز افکند
خواستیم تا کنم به دیده و دل
خدمتت منع کرد بخت نژند
دل به کلی ز خویش برکندم
دیده را بر نمی توانم کند