خسرو شمس و غرب شمس الدین
بر همه سروران تویی مخدوم
در دولت ز تو شده مفتوح
مکرمت بر وجود تو مختوم
صاحب سیف و صاحب ملکی
بر صحف نام نیک تو مرقوم
طبعت آموخته قواعد ملک
ملکان از تو می برند رسوم
سیرت تو فضایل و افضال
عادت اهتمام اهل علوم
رایت دولت تو چون رایت
بر گذشته ز منتهای نجوم
از تو اصحاب علم را ادرار
و ز تو ارباب فضل را مرسوم
در حریم حمایت کرمت
من چرایم ز لطف تو محروم
رای عالیت را مگر نشدست
صدق و اخلاص من رهی معلوم
همتت چون روا همی دارد
که مرا می دهد به دست هموم
کرم تو گرفته جمله جهان
مال و زر بر هنروران مقسوم
من ز نیکی تو چو تو ز بدی
چند باشم منزه و معصوم
بنده مهمان خوان همت توست
دادخواهان به تو ز چرخ ظلوم
میهمان را سزد که داری نیک
خاصه مهمان مدح خوان و خدوم
تا بنازد به تخت شاهان بخت
تا بتاج است هر شهی موسوم
باش بر فرق جمله شاهان تاج
که تو شهباز و دیگران چون بوم
صبح اقبال تو دمیده ز شام
صیت رایت زری رسیده به روم