و آن هلال ابرو که چون ماه تمام
غره ای در طرهٔ شبرنگ داشت
صد نوا شد پردهٔ افغان من
ارغنون عشقش این آهنگ داشت
روز و شب چون دیگ جوشان ناله کرد
آب خامش چون گذر بر سنگ داشت
سیف فرغانی به صلحش پیش رفت
گر چه او در قبضه تیغ جنگ داشت
آفتابی اینچنین بر کس نتافت
تا اسد خورشید و مه خرچنگ داشت