مه نکویی ز روی او دارد
شب سیاهی ز موی او دارد
از سر کوی او به کعبه مرو
کعبه خانه به کوی او دارد
گل به بستان جمال ازو گیرد
مشک در نافه بوی او دارد
نالهٔ بلبل از پی گل نیست
روز و شب گفت و گوی او دارد
من به جان مایلم بدان عاشق
که دلش میل سوی او دارد
سیف از گریه خاک را تر کرد
آبها سر به جوی او دارد