چو مهر خوب رویانست در هر جان ترا جانی
اگر دولت ترا جا داد در دلهای درویشان
مقیم مقعد صد قند درویشان بی مسکن
بنازد جنت ار فردا شود مأوای درویشان
مبر از صحبت ایشان که همچو باد در آتش
در آب و خاک اثر دارد دم گیرای درویشان
فلک را گرچه بازیهاست بر بالای اوج خود
زمین را سرفرازیهاست زیر پای درویشان
بتقدیر ارچه گردون را همه زین سو بود گردش
بگردد آسمان زآن سو که گردد رای درویشان
اگر چه جان ز مستوری چو صورت در نظر ناید
بتن در روی جان بیند دل بینای درویشان
بزیر پای ایشانست در معنی سر گردون
بصورت گرچه گردونست بر بالای درویشان