شبی بخواب زدم بوسه بر لبش بخیال
هنوز بر لب آن شوخ می زند تبخال
ز چاک پیرهن اندام نازکش ماند
چو عکس برگ گل اندر میان آب، زلال
بنوش باده که اندر طریقت عشق است
چو شیر مادر، خون حرامزاده حلال
صبا ز روی تو گیرم نقاب بردارد
که راست تاب تماشایت ای بدیع جمال
دو ابروان کمانش بدیدم و گفتم
یقین که اوّل ماه و عیان شدست هلال
نمود تا که بمن رخ ز خویشتن رفتم
نبود صبر چنینم باشتیاق جمال
اگر ببزم صبوحی شبی رسد قدمش
نثار مقدم او جان دهیم مالامال