چشم مست تو گر از خواب گران برخیزد
سبک از هر طرفی فتنه دوان برخیزد
کر کلاله ز گل چهره براندازی باز
ناله از جان و دل پیر و جوان برخیزد
سر و بالای تو گر سوی چمن میل کند
ناودان از سر پا رقص کنان برخیزد
اثر شمع تجلیست ولی دریابد
که چو پروانه روان از سر و جان برخیزد
عاشقی بر سر کوی تو نشیند که به عشق
عاشقانه ز سر هر دو جهان برخیزد
کشتهٔ عشق تو گر بوی تو یابد در خاک
به هوای تو چو گل جامه دران برخیزد
چشم سید که حجابیست میان من و تو
خوش بود گرچو حجابی ز میان برخیزد