دل چسان پیچد عنان آه دردآلود را؟
ز آتش سوزان عنانداری نیاید دود را
از نصیحت خشکی سودا نگردد بر طرف
برنیارد آتش سوزان ز خامی عود را
مردم کم مایه را اسراف برق خرمن است
حفظ کن از پوچ گویی ها دم معدود را
وقت بی برگی شود گوهرفشان از اشک، تاک
تنگدستی مانع ریزش نگردد جود را
حلقه خط، چشم حیران شد به دور عارضش
آه ازین آتش که در زنجیر دارد دود را
سبز گردد از بناگوش بتان پیش از ذقن
خط عنبرفام، حسن عاقبت محمود را
شیشه خشک است صائب در مذاقش آب خضر
هر که بوسیده است لبهای شراب آلود را