ار نالهٔ شبانه اثر برده ایم ما
ناموس گریه های سحر برده ایم ما
سرمای عافیت نشناسیم کز ازل
در گرمسیر عشق به سر برده ایم ما
باد مراد گر نوزد دم به دم چه باک
کشتی ز موج خیز به در برده ایم ما
راهی که خضر داشت ز سرچشمه دور بود
لب تشنگی ز راه دگر برده ایم ما
سود متاع ما چه بود کز دیار عمر
مژگان خشک و دامن تر برده ایم ما
خامی نرفت عرفی و گشتیم بحر و بر
بنشین که آبروی سفر برده ایم ما