ز زلف تو برده ست شبوّی بوی
ازو گشت پر مشک مشکوی و کوی
کجا جوی خون بینی ای دلربای
رخان مرا اندر آن جوی جوی
تو گوئی که دل شستم از تو چرا
دل از من چه شوئی دل از شوی شوی
چو چوگان خمیدست بدگوی ما
نباشم بچوگان بدگوی گوی
روان موی و اشکست آموی آب
چه ارزد بر آب آموی موی