هنگامی گلست ای به دو رخ چون گل خودروی
همرنگ رخ خویش به باغ اندر گل جوی
مجلس به لب جوی بر ای شمسهٔ خوبان
کز گل چو بنا گوش تو گشته ست لب جوی
از مجلس ما مردم دو روی برون کن
پیش آر مل سرخ و برون کن گل دو روی
بونصر تو در پردهٔ عشاق رهی زن
بوعمرو تو اندر صفت گل غزلی گوی
شاهیست به کشمیر، اگر ایزد خواهد
امسال نیارامم تا کین نکشم زوی
کوه و درهٔ هند مرا ز آرزوی غزو
خوشتر بود از باغ و بهار و لب مرزوی
خاری که به من در خلد اندر سفر هند
به چون به حضر در کف من دستهٔ شبوی
مردی که سلاحی بکشد چهرهٔ آن مرد
بر دیدهٔ من خوبتر از صد بت مشکوی
بر دشمن دین تا نزنم بازنگردم
ور قلعهٔ او ز آهن چینی بود و روی
تا کافر یابم، نکنم قصد مسلمان
تا گنگ بود، نگذرم از وادی آموی
از دولت ما دوست همی نازد، گو ناز
بر ذلت خود خصم همی موید، گو موی