در سیر و سلوک گرم رو باش
خرمن می سوز و دانه می پاش
ندارم دگر جز تو کس والسّلام
امیدم همین است و بس والسّلام
گناهم به خیراتِ اهلِ صفا
معاذم به ذریّتِ مصطفا
الهی عزیزم به عزّت کنی
به رحمت ببخشی و رجعت کنی
خلاصم ده از کردة ناپسند
به رویم در مغفرت در مبند
بسی بر معاصی رضا داده ام
گریبان به دست هوا داده ام
الهی نگیری به ناباکیم
که آلوده دامن ز ناپاکی ام
چنانم شود سینه از درد و داغ
که دودم برآید سقف دماغ
چنانم ز افعال و اعمالِ بد
که از هول دل در برم می تپد
الهی به فریاد جانم رسی
دران دم که باشد دم واپسی