بالیدن و نویدن سرو و چنار بین
کاین پیر کشته گیتی طبع جوان گرفت
زد کله های دیبا چون دید بوستان
کز خانه باز دوست ره بوستان گرفت
کو بلبله که وقت نواهای بلبل است
بگریخت زاغ و بلبلش اندر زمان گرفت
و آراست مهر شاه زمانه زمانه را
تا این زمانه حسن بت مهربان گرفت
شد قدر ملک عالی چون پیشگاه ملک
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان گرفت
بگذشت ز آب و آتش فرمان جزم تو
بر آب نقش ماند وز آتش نشان گرفت
می گفت راز ملک تو بر اختر آسمان
تا تو جهان گرفتی دشمن جهان گرفت
بسته کمر چو شیر دویدند پیش تو
دولت رکاب دادت و نصرت عنان گرفت
یک لشکر تو بود ولیکن تن تو را
ده لشکر از فریشتگان در میان گرفت
وز دشمنان دمار برآرند روز جنگ
از مرگ هیچ مرد نخواهد کران گرفت
مردی و داد زود بگیرد جهان همه
آری جهان به داد و به مردی توان گرفت
ای شاه عدل ورز بگیری جهان به عدل
کاین طالع مبارک تو آسمان گرفت