با بنده فلک چرا به جنگ است
سبحان الله این چه رنگ است
کاین چرخ چرا چنین دورنگ است
دیدم روز دگر که جنگ است
بسم الله ره سوی فرنگ است
بنشستن ما به خانه ننگ است
آن دل که به ما بسوخت سنگ است
گفتم که نه وقت لاس و دنگ است
کن عزم سفرکه وقت تنگ است
دیدم ره دور و پای لنگ است
گفتم که نه موقع درنگ است
گفتیم که کار ما شلنگ است
بپا که زمانه تیز چنگ است
بشتاب که وقت نام و ننگ است
گفتیم که ممدلی زرنگ است
گفتم که نه وقت چنگ چنگ است
از غم دل ما به رنگ رنگ است
هرنقشه که می کشم قشنگ است
کز عشق تو کله ام دبنگ است
کاین مایهٔ پیشرفت جنگ است
ایمن زگلولهٔ تفنگ است
گفتیم که وقت دنگ وفنگ است
گفتی که به راه ما پلنگ است
گفتیم که جملگی جفنگ است
دیدم سر من ز غصه منگ است
وآئینهٔ ما قرین زنگ است
بگریز که جعبه بی فشنگ است
حقا که برای بنده ننگ است
چون عشق نگار شوخ و شنگ است
این قافله تا به حشر لنگ است