تا به باغ اندرونت پاس بود
ازگل و مل تو را سپاس بود
که بهر گوشه ای ز تو سخنی است
وز خس و خار طرفه انجمنی است
که چو از باغبان تهی شد باغ
انجمن ها کنند کرکس و زاغ
بهلید این فریب و غنج و دلال
مال خلق خدای نیست حلال
ورنه زین فتنه و حیل ناگاه
قصه رانم به صهر شاهنشاه