سیمین ساق » مولوی »
دفتر پنجم » بخش ۹۵ - حکایت دیدن خر هیزم فروش با نوایی اسپان تازی را بر آخر خاص و تمنا بردن آن دولت را در موعظهٔ آنک تمنا نباید بردن الا مغفرت و عنایت و هدایت کی اگر در صد لون رنجی چون لذت مغفرت بود همه شیرین شود باقی هر دولتی کی آن را ناآزموده تمنی می بری با آن رنجی قرینست کی آن را نمی بینی چنانک از هر دامی دانه پیدا بود و فخ پنهان تو درین یک دام مانده ای تمنی می بری کی کاشکی با آن دانه ها رفتمی پنداری کی آن دانه ها بی دامست