نی نی غلطم تو جان شیرین منی
زان با منی وز چشم من مستوری
تو مردمک چشم من مهجوری
زان با همه نزدیکیت از من دوری
پابست شوم به کلی از دست شوم
ار مست شوم نیست شوم، هست شوم
بگذار که تا می خورم و مست شوم
چون مست شوم به عشق پا بست شوم
ره یافته در زلف دل آویز کجت
القصه به راه کج فتاده ست دلم
تا دست ارادت به تو داده ست دلم
دامان طرب ز کف نهاده ست دلم
چون دوست به مرگ من به هر حال خوش است
من نیز به مرگ خود به هر حال خوشم
بگذار که خویش را به زاری بکشم
مپسند که بار شرمساری بکشم
گه سبحه به دست و گاه زنار به دوش
یارب چه کنم، کیم، چه آیین دارم
گاهی هوس بادهٔ رنگین دارم
گاه آرزوی وصل نگارین دارم