گه گهم خوانی و گویی که: چه حالست ترا؟
حال من حال سگان، این چه سؤالست ترا؟
می کنم یاد تو و میروم از حال بحال
من باین حال و نپرسی که: چه حالست ترا؟
سالها شد که خیال کمرت می بندم
هرگزم هیچ نگفتی: چه خیالست ترا؟
ای گل باغ لطافت، ز خزان ایمن باش
که هنوز اول نوروز جمالست ترا
وصف حسن تو چه گویم؟ که ز اسباب جمال
هر چه باید همه در حد کمالست ترا
نوبت کوکبه ماه منست، ای خورشید
بیش ازین جلوه مکن، وقت زوالست ترا
عمر بگذشت، هلالی، بامید دهنش
خود بگو: این چه تمنای محالست ترا؟