زین غم آباد مگر مولوی اعظم رفت
شرف الدین علی آن بی بدل عالم رفت
آه بر چرخ رسانید در این روز سیاه
دود از مشعل خورشید برآرید ز آه
ای سفر کرده کجا رفتی و احوال چه شد
نشد احوال تو معلوم بگو حال چه شد
محمل آمد به در شهر مباشید خموش
سینه ها را بخراشید و برآرید خروش
نعش او را چو فلک قبله خود می خواند
چرخ بر دوش نهد وین شرف خود داند