عشّاق که قدر دل شناسند
دل از غم یار بر نگیرند
وان رهروان که راه دانند
پای از سر خار برنگیرد
وان دلداران که جانسپارند
دست از دم مار بر نگیرند
در پردۀ دوستی نشینند
زان، پرده زکار برنگیرند
هرچ آن بشمار اندر آید
زان هیچ شمار برنگیرند
هر سفته که آن زغیب آرند
زان نقد عیار برنگیرند
زان آرزویی که در دل اید
یکّی ز هزار بر نگیرند