بیا که دوش به مستی سروش عالم غیب
نوید داد که عام است فیض رحمت او
بر آستانه میخانه گر سری بینی
مزن به پای که معلوم نیست نیت او
چراغ صاعقه آن سحاب روشن باد
که زد به خرمن ما آتش محبت او
بهشت اگر چه نه جای گناهکاران است
بیار باده که مستظهرم به همت او
به جان پیر خرابات و حق صحبت او
که نیست در سر من جز هوای خدمت او
حافظ این خرقه پشمینه بینداز که ما
از پی قافله با آتش آه آمده ایم
آبرو می رود ای ابر خطاپوش ببار
که به دیوان عمل نامه سیاه آمده ایم
لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست
که در این بحر کرم غرق گناه آمده ایم
با چنین گنج که شد خازن او روح امین
به گدایی به در خانه شاه آمده ایم
سبزه خط تو دیدیم و ز بستان بهشت
به طلبکاری این مهرگیاه آمده ایم