گر زند از جود محمودی به گیتی داستان
گشت باطل جود محمودی ز جود سنجری
هرگز از محمود غازی این عطا کی یافتند
زینبی و عسجدی و فرخی و عنصری
درکنارم درّ و فیروزه است و لعل از جود او
در وثاقم جامهٔ رومی و زرّ جعفری
پادشا بخشد به شاعر زرّ و دیبا و قصب
او مرا این هر سه بخشید و جواهر بر سری
دست رادش در دهانم درّ دریایی نهاد
چون ببارید از زبانم پیش او درّ دری
کردم اندر فتح غزنین ساحری در شاعری
کرد پرگوهر دهانم پادشاه گوهری
تو را ستایم همچون رسول را حَسّان
که تو به احسان حَسّان دیگرم کردی
به جاه بر همه صدران تقدمم دادی
به مال با همه میران برابرم کردی
چو رای خویش بیفروختی ضمیر مرا
چو بخت خویش بر اعدا مظفرم کردی
به سعی همت خویش ای اجل مؤید دین
خجسته دولت و پیروز اخترم کردی