جهان گفت از من لطافت نیاید

سدید فقیهی سدید فقیهی

جهان را دلم گفت لطفی کن آخر

دلت سیر ناید ز چندین سفیهی

بقات باد که تا مهر آسمان گیه گون

به خاصیت بنماید ز شوره مهر گیاهی

به بذل کوش که از مال و جاه حاتم طی را

اثر نماند به جز بذلهای مالی و جاهی

مرا ز حادثه حالیست آنچنانکه نخواهم

توانی ار به عنایت چنان کنی که بخواهی

بدان خدای که اندر زمانه روز و شب آرد

اگرچه روز تمنی شبی بود به سیاهی

مرا ز صورت حالی که هست قصه غصه

روا بود که بگویم به ناخوشی و تباهی

به عون تست پناهم که از عنایت گردون

چنانت باد که هرگز به هیچ کس نپناهی

و گربها بود آنرا بها پدید نباشد

پیادگی و فراغت به از عقیله و شاهی

برون نمی شود از گوشم آن حدیث و تو دانی

حدیث اسب نیاید برون ز گوش سپاهی

تعداد ابیات منتشر شده : 510165