این کز تو توان ستد همین کالبد است

در مزبله گو مباش چند اندیشی

تا کی ز جهان پرگزند اندیشی

تا چند ز جان مستمند اندیشی

از بسکه بحسن ناز و طوفان داری

هر سو هر دم هزار قربان داری

لعل میگون و چشم فتان داری

کاکل آشفته، مو پریشان داری

یا رب چه شود که بر سر هستی خود

یک گام نهی و قصه کوتاه کنی

از دوری راه تا بکی آه کنی

منزل نشناسی و همین آه کنی

تا کی خور و خواب زندگانی داری

این است اگر زندگیت مردنی ای

تا در غم نوشیدنی و خوردنی ای

هرگز مبر این گمـٰان که جان بردنی ای

تا ذره ای از نام و نشانت بر جاست

آویختی و سوختی و برگشتی

ای آنکه به دل تخم امل را کشتی

بگذر ز همه که خود بخواهی هشتی

تعداد ابیات منتشر شده : 510165