اندک نشد آن باده و بسیار برآمد
ساقیش فلان است
عالم همه مستند ز یک خم شرابی
ما نیز چنانیم
از بتکده ای آن بت عیار بر آمد
جانم نگران است
فریاد ز خمخانه و خمار بر آمد
کاین کوی مغان است
در کوی خرابات مغان خوش گذری کرد
آن شاهد سرمست
رندی که چو منصور بر این دار بر آمد
سردار جهان است
سردار شد و هم سر و دستار بینداخت
در پای حریفان
در دور قمر آن مه انوار بر آمد
بنگر که عیان است
خورشید در آئینهٔ مه کرد نگاهی
آن نور پدید است
صد بار فرو رفت و دگر بار بر آمد
تا هست چنان است