هر زمان صنعی نماید در نظر

می برد خلقی و می آرد دگر

هر دم تویی در چشم من هم خویش را هم خود ببین

غیر تو باشد دیگری از دیده ها بیرون کنم

هر چه داری به عشق او در باز

تا کند او به روی تو در باز

هر چه باشند ما همان باشیم

هر چه پاشند ما همان پاشیم

هر چند رئیس ما گزیر است

اما چکنم که ناگزیر است

ها نظر کن که در نظر دارم

از هویت چنین خبر دارم

ویران شده از رئیس ده ده

از بس که طلب کند که ده ده

وقت آن آمد که پروازی کنم

وز کریمان عزم شیرازی کنم

وجود علم و عمل چون عطای حضرت اوست

جزاء علم و عمل محض لطف و سنت اوست

نیست ما را روز بر کس بوسهٔ ما طرح نیست

هر که را دل می کشد می آید و جان می دهد

تعداد ابیات منتشر شده : 510165