شکر در نی چو خطت سبز و تردید
از آن خود را در آن شیرین دهان بست
لطافت در جهان روی تو آورد
صبا چیزی از آن بر گلستان بست
تو را کاین رسم و آیین باشد ای جان
چه بار از وصل تو بر خر توان بست؟
سر زلفت چو زین حالت خبر یافت
به قصد جان من جان در میان بست
دلم چون بر سر زلف تو جان بست
برو عشقت در هر دو جهان بست