دلش را پرست، ار خرد را پرستی

کفش را ستای، ار سخا را ستایی

ز قدر من آنگاه آگاه گردی

که با من به درگاه صاحب درآیی

سپردم به تو دل، ندانسته بودم

بدین گونه مایل به جور و جفایی

که دانست کز تو مرا دید باید

به چندان وفا اینهمه بیوفایی

همایون و فرخنده بادت نشستن

بدین جشن فرخندهٔ مهرگانی

خدایت معین باد و دولت مساعد

تو باقی و بدخواه تو گشته فانی

مرا شاد کردی و آباد کردی

سرای من از فرش و مال و اوانی

دل من پر از آرزو بود شاها

وز اندیشه رخسار من زعفرانی

به جوی اندرون آب، نوش روان شد

ازین عدل و انصاف نوشیروانی

جهان را به عدل و به انصاف دادن

بیاراست چون شعر نیک از معانی

تعداد ابیات منتشر شده : 510165