مگر رام گردد برین کیقباد
سر مرد بخرد نگردد ز داد
و گر آزمندیست و اندوه و رنج
شدن تنگ دل در سرای سپنج
بمانیم روز پسین زیر خاک
سراپای کرباس و جای مغاک
سرانجام هم جز به بالای خویش
نیابد کسی بهره از جای خویش
سراینده از سال چون برف گشت
ز خون کیان خاک شنگرف گشت
ببخشیم و زان پس نجوییم کین
که چندین بلا خود نیرزد زمین
و گر همچنان چون فریدون گرد
به تور و به سلم و به ایرج سپرد
بود زخم شمشیر و خشم خدای
بیابیم بهره به هر دو سرای
ازان گر بگردیم و جنگ آوریم
جهان بر دل خویش تنگ آوریم
همان بخش ایرج ز ایران زمین
بداد آفریدون و کرد آفرین