پژمرده شود دلم ز تاثیر غمت
از آتش اگر کباب افسرده شود
بی یاد لب تو خضر دل مرده شود
بی فیض رخت بهشت پژمرده شود
شاهین کرم گر بگشاید پر و بال
بس طایر بسمل که به پرواز آید
توفیق گذشته گر به ما باز آید
این بخت عجوز بر سر ناز آید
منصور دم از بی ادبی می زد و من
مرغ ادبم نغمهٔ منصور زند
عرفی لب معنی ام دم از نور زند
آتش به نهاد شجر طور زند
آن کو به قناعت مثل آید، او را
گر هیچ نه، گنج شایگان می باید
عرفی نه مرا حاصل کان می باید
محصول زمین و آسمان می باید
گر دست زنم به کام، در دست دگر
شمشیر دهم که قطع آن دست کند
خوش آن که شراب همتم مست کند
آوازهٔ امید مرا پست کند