خوش آندم که خنجر بکف بر سر ما

خرامان بقصد سر ما در آئی

بدیوانگی سر بر آرند عشاق

که شاید ز بهر تماشا در آئی

تنی چند بیجان همه چشم بر در

که تنها در آئی به تنها بر آئی

بود گر در ما تو تنها در آئی

تو تنها در آئی و با ما در آئی

از فیض تو سوخت فیض دلرا

او را تو میان جان کجائی

بیروی تو دل بود فسرده

ای گرمی عاشقان کجائی

دیدار بکس نمی نمائی

ای در همه جا عیان کجائی

ای کام دل شکسته من

وی آرزوی روان کجائی

ای چشم و چراغ عالم دل

ای جان جهان و جان کجائی

ای هیچ مکان ز تو تهی نه

وی پر ز تو لامکان کجائی

تعداد ابیات منتشر شده : 510165