هم خلعت عفو در برش بود
هم تاج نجات بر سرش بود
چون سجده به خاک پای شه کرد
برداشت سر ودعای شه کرد
آن گه بر شه به رسم معهود
تشخیص به سجدهٔ امر فرمود
کارند برون ز بند او را
تشریف و عطا دهند او را
چون داد شهنشه این بشارت
گوئی که ز غیب شد اشارت
کاین موجب رستگاری اوست
تسکین ده بی قراری اوست
بر خیز و شفاعت علی را
تاریخ کن از برای ملا
کای گشته چو موی از تخیل
بگداخته ز آتش تامل
ناگاه شهم به سوی خود خواند
وز درج عقیق گوهر افشاند
صد تیغ و سنان باو کشیده
دیو از حرکاتش رمیده