زان حکیمان کهن کی چون طهاوی شعر نو

در وطن خواهی و آبادی و عمران دیده ای ؟

عمر اگر یک روز اگر صدسال ، می بایست مرد

نیک بخت آنک از جهان آزاده و دانا گذشت

رفت و ما نیز از قفایش رخت برخواهیم بست

کاندرین دنیای فانی کس نماند جاودان

خنده ای دندان نما زد برق و گفتا کای حسود

قطره کم تر زن ، تو آب افشانی و او خون گریست

لطف کن تا خلق ساکت بگذرند

بر تو با خشم و حسادت ننگرند

کاین زمستان اندرین شهر قدیم

سر بسر مردند اطفال یتیم

این تجارت نفع دارد از دو سو

لن تنالوا البر حتی تنفقوا

تو به عشرت خفته در مشکوی خویش

از تو برگرداند ایزد روی خویش

چند روزی ترک عادت بهتر است

این عمل از هر عبادت بهتر است

لیک زنگ نیمشب با صد خروش

بر توانگر گفته هر دم نوش نوش

تعداد ابیات منتشر شده : 510165