هر دو یکسانند با یک امتیاز
اینکه سگ را پوستینی هست باز
آخر شب این دو بدبخت نژند
زیر دیواری به یکدیگر رسند
هم به پهلویش سگی زار و نزار
خفته در آغوش هم همچون دو یار
خاک ، یخ بست و عزاکردند سر
خاک بر سر طفلکان بی پدر
پس همان بهتر که لب بربندم از گفت و شنید
مستمع چون نیست باری ، خامشی باید گزید
چون که ننهادید بر قانون و بر خویش احترام
مستبدین از شما یک یک کشیدند انتقام
می دهد، هرکه می شود شوهر
به کف اجنبی ، قباله ما
مژده کامروز شد پذیرفته
دعوت ما ز حضرت باری
حکمت حق چنین تقاضاکرد
به خطا نیست حکمرانی او
آه شد اشگ و اشک شد قطره
قطره شد سیل و سیل دریا شد