هرچندکه از خدمت درگاه تو دورم
هستم ز دل و جان به ره عشق تو راهی
فالی زدم آن روز به دیدار تو و امروز
هستم به عیان گشتن آن فال مباهی
خواندم خط بخت از رخت آن روز که بودی
چون غنچهٔ نوخاسته بر گلبن شاهی
نقد دل ابناء وطن خواستهٔ تست
بردار ازین خواسته هر قدر که خواهی
شد یوسف ما را ملک مصر خریدار
نک بانوی مصر است بر این گفته گواهی
زبن وصلت فرخنده که فرمود شهنشاه
شد هلهله و غلغله تا ماه ز ماهی
ای خسرو شیرین که بود پاک و منزه
لوح دلت از نقش ملاذی و مناهی
شمشیر کجت واسطهٔ راست شعاری
اخلاق خوشت قاعدهٔ ملک پناهی
بر روی مه و مهر کلف هاست ولی نیست
بر صفحهٔ ادراک تو یک نقطه سیاهی
پروردهٔ آن گوهر پاکی که ز اضداد
بر پایهٔ جاهش نرسد دست تباهی